جدول جو
جدول جو

معنی بالا آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا آوردن
(مُ رَ کَ)
صعود دادن. از پائین ببالا بردن. برآوردن.
- بالا آوردن ساختمان، ساختمانی را بمرحلۀ پوشش درآوردن.
- بالا آوردن غذا، بمجاز استفراغ کردن. قی کردن. هراش کردن. برگرداندن. اشکوفه فتادن کسی را، بمجاز احترام گزاردن. محترم داشتن. توقیرکردن. برتر داشتن. بزرگی بخشیدن:
فرستادۀ شاه را پیش خواند
وز آن نامدارانش بالا نشاند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بالا آوردن
قی کردن، استفراغ کردن، شکوفه کردن، دیوار ساختن، عمارت کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، سبب شدن، باعث شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَ نَ)
بازی نشان دادن. حادثه آفریدن:
بخون یکی لشکر اندر مشو
که چرخ کهن بازی آرد به نو.
فردوسی.
جهان سرگذشت است از هر کسی
چنین گونه گون بازی آرد بسی.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
آواکردن. فریاد کردن.
- بانگ آوردن از...، آوا برآوردن از:
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته
منم خو کرده با بوسش چنان چون باز برمسته.
رودکی.
- به بانگ آوردن، واداشتن به بانگ کردن. به صدا آوردن:
سفال را به تپانچه زدن به بانگ آرید
به بانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
-
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ دَ)
همراه آوردن، خوش نام. آنکه در بین مردم به خوشنامی شهرت یافته باشد. مقبول العام. و رجوع به وجاهت و وجهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آوردن مانده و مازاد چیزی.
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
بصلاح بازآوردن. اصلاح کردن: محمد یحیی بزابلستان رفت با محمد بن طغرل و آن همه کارها بصلاح بازآورد و بسیستان بازگشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا آوردن
تصویر ابا آوردن
ابا کردن امتناع ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن بر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجا آوردن
تصویر بجا آوردن
کاری را انجام دادن و دریافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باران آوردن
تصویر باران آوردن
ایجاد باران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجا آوردن
تصویر بجا آوردن
((~. وَ دَ))
انجام دادن، بازشناختن، دریافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
((وَ دَ))
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بها آوردن
تصویر بها آوردن
((~. وَ دَ))
ارزش داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا کردن
تصویر بالا کردن
((کَ))
بزرگ کردن (فرزند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
((وَ دَ))
تولید کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بجا آوردن
تصویر بجا آوردن
اقامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
Top, Airlift, Elevate, Raise, Up
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transporter par avion, élever, lever, monter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
воздушный мост , поднимать , поднять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
mit Luft transportieren, erhöhen, heben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
транспортувати , піднімати , піднімати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportować, podnosić, podnieść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
空运 , 提升 , 向上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportar por avião, elevar, levantar, subir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
trasportare per aereo, elevare, sollevare, alzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportar por aire, elevar, levantar, subir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
luchtvracht, verhogen, tillen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
ลำเลียงทางอากาศ , ยกระดับ , ยก , ยก , ยกระดับ
دیکشنری فارسی به تایلندی